سوال این جاست که چه اتفاقی افتاده و چه چیز تغییر کرده که این چنین مطالبِ و برنامه های شبکه های امریکایی همچون MTV و شبکه های ایرانی خارج از کشور همچون«من و تو1» و پایگاه های خبری داخلی(که از نام بردنشان، بنا به دلایلی که در ادامه به آن می پردازیم، خودداری می کنیم) یکی است و مسئله این جاست که در چنین شرایطی چگونه می شود موافق و مخالف و دوست و دشمن را از هم باز شناخت؟
بااین همه بگذارید پیش از بررسی این مسائل، کمی بر روی چیستی این جایزۀ موسیقی دقیق شویم.American Music Awards امسال را می توان مهمانی مبتذلی توصیف کرد که در آن به یکی دو دختربچۀ لوس و چندپسربچۀ نابالغ جوایزی قیمتی داده شد تا مردم از جیغ زدن و جلف بازی آن ها لذت ببرند، عکاس های خبری از سر و ریخت شان، عکس بگیرند و تلوزیون های بزرگ و رسانه های غربی هم ثروتمندتر شده و شرکت های بزرگ تجاری نیز بیشتر تبلیغ کنند بیشتر بفروشند.
توهم این که American Music Awards یک جریان هنریست، چنان ساده لوحانه است که به هیچ وجه نمی توان باور کرد که این دوستان و اهالی رسانه های داخلی برای پرداختن به هنر موسیقیست که چنین اخبار و رویدادهایی را بازنشر می کنند. کدام هنر؟ صنعت موسیقی پاپ(در معنای عامش) صنعتی کثیف است که در کنار دیگر مستمسک های سرمایه داری و به عنوان زیرشاخه ای از صنعت کلانِ سرگرمی، هر روز میلیاردها انسان را به مرز از خودبیگانگی رسانده و با تبلیغ ابتذال و وقاحت، پول های هنگفت به جیب می زند؛ پول هایی که ذرّه ذرّه از جیب همین جامعۀ ازخودبیگانۀ میلاردی تأمین گردیده است.
صنعت موسیقی پاپ که به تعبیر استعاری جیمز هیتزفیلد(شاعر و خواننده) همچون ارباب عروسک های خیمه شب بازی (Master Of Puppets) این جامعۀ میلیاردی را چونان عروسک های پارچه ای و بیشعور خیمه شب بازی، بازی می دهد یا بنابه تعبیری عمیق تر از اسطورۀ هنرمدرن و هنرمندِ بدبین و منتقد انگلیسی، راجر واترز به نوعی "سرگرمی ایست تا سرحد مرگ و از خودبیگانگی"(Amused to Death). وقتی خود کسانی که از این راه به شهرت و ثروت رسیده اند، چنین در آثارشان لب به انتقاد از شیوۀ تاثیرگذاری این صنعت می کنند، عمق فاجعه بیش تر درک می شود و این ارجاعات و نقل قول ها از خود بزرگان موسیقی پاپ و صنعت سرگرمی بیش از هر نقل قولی می تواند ماهیت پلید آن را روشن کند.
بماند که ماهیت این مورد خاص یعنیAmerican Music Awards به عنوان سطح و لایۀ بیرونی و این صنعت، بسیار آشکارتر از آن است که ما بخواهیم به افشای آن بپردازیم. دختربچۀ بی استعدادی همچون تیلور سویفت یا پسربچه های لوسی مثل جاستین بیبر یا گروهOneDirection و دیگران که این چنین توسط شبکه های تلوزیونی جهانی و متعاقباً توسط توسط رسانه های داخلی به عنوان الگوی جوانان و نوجوانان تبلیغ و معرفی می شود، حتی آن قدر از خود قدرت تصمیم گیری ندارند که اشعار آلبوم های شان را برگزیده و از آن بیشتر حتی آن قدر به بلوغ فکری نرسیده اند که بتوانند، سبک کاری شان را در موسیقی انتخاب کنند. چه رسد به آن که بخواهند به عنوان هنرمندی خلاق و صاحب اندیشه، الگو قرار بگیرند یا به عنوان هنر و هنرمند معرفی شوند.
فارغ از این مسائل، نکتۀ مهم دیگر انتشار عکس های مبتذلِ این ستارگان دنیای موسیقی در رسانه های ما، درحالیست که عرف جامعۀ ما به هیچ عنوان چنین مسائلی را نپذیرفته و نمی پذیرد. وقتی یکی از اساسی ترین مشکلات فرهنگی جامعۀ ما درچندسال اخیر شکل ظاهر و نوع آرایش و پیرایش ظاهری آنهاست و بارها سعی شده با ارائۀ طرح های دولتی و امنیتی و صرف هزینه های مادی و غیرمادی کلان، از شیوع اشکال عجیب و غریب و ناقاعدۀ مدِ لباس و مو و ظاهر جلوگیری شود، انتشار چنین اخبار و تصاویری توسط رسانه های داخلی به راستی، چه معنایی دارد؟
مگر نه این که انقلاب اسلامی ما، بیش از هرچیز انقلابی فرهنگی بود و منظورمان از ادامه داشتن راه انقلاب، ترویج فرهنگی انقلابی به کشورهای همسایه و در ادامه سراسر جهان؟ آیا منظورمان از ادامه دادن راه انقلاب و انقلابیان، این بود که هر روز یک رویداد مبتذل غربی را تبلیغ کنیم و یک بچۀ لوس فرنگی را الگوی جوانان مان؟ آیا به همین راحتی، برای بالارفتن بازدید و رتبۀ رسانۀ مان یا هر انگیزۀ ناصحیح دیگر، حرف اصلی انقلاب و آرمان های مان را فراموش کرده ایم؟ آیا به همین راحتی خطر"تهاجم فرهنگی" که بارها توسط امام خمینی(ره) و در ادامه توسط مقام معظم رهبری، هشدار داده شده بود را نادیده گرفتیم؟
در واقع دلیل این که از این رسانه های داخلی نامی به میان نیاوردیم نیز پیش از هرچیز اهمیت فرهنگی مسئله است و طبعات گران آن؛ و نه به هیچ وجه تذکری رسانه ای به یکی دو سایت دوست و رقیب! بماند که متاسفانه این قبیل رفتارهای ناشایست رسانه ای به هیچ وجه منحصر به یکی دو رسانۀ خاص با خطِّ فکری خاص نیست و این طور که پیداست تبدیل به سیاست عمومی فرهنگ رسانه ای ما شده است و از آن مهم تر این که ما درگروه فرهنگی بولتن نیوز، وظیفه نداریم که به دیگران توضیح و تذکر دهیم و این مهم، دقیقاً وظیفۀ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است
انتقاد دیگر از وزرات ارشاد اسلامی این است که آیا پسوند "اسلامی" برای این وزارت خانۀ حساس و مهم، تنها یک صفت معمولیست که این چنین به راحتی نادیده گرفته می شود؟ مگر نه این که یکی از وظایف این وزارت خانه، مسئولیت و اقدامات نظارتی آن بر شئون مختلف فرهنگیست؟ البته بروز و شیوع چنین رفتارهای ناشایستی درطول دوران 8سالۀ پُر مشقت دولت پیشین به وقوع پیوست و این چنین عمومیت یافت و به نوعی یکی از آسیب های بی توجهی دولت به اخلاق و رعایت شئون اخلاقی بود و با تغییر دولت و تاکید دولت«تدبیر و امید» بر مسائل اخلاقی و فرهنگی امیدواریم دیگر شاهد چنین مسائلی نباشیم. با این همه ما از وزارت ارشاد اسلامی انتظار داریم، تا با در صدر امور قرار دادن این مسئله و نظارت دقیق و اصولی بر رفتار رسانه های کوچک و بزرگ داخلی، لااقل حال که به لحاظ بودجه و امکانات توان رویارویی با رسانه های غربی را نداریم، رفتار رسانه های خودمان را اطلاح و کنترل کنیم که این چنین (خواسته یا ناخواسته) آب به آسیاب دشمن نریزیم!
نظرات شما عزیزان:
|